بوی عید به مشام کارن خورده و اصلا میلی به مدرسه و کلاس زبان نداره. تکواندو هم از بهمن ماه تعطیل شد. حالا زبان رو هم با بی میلی میره و دیگه زیاد تمایلی نداره.
کلی اسباب بازیهاش رو جمع کردم و فهمیدم کارن خودش اتاقش رو مرتب نگه می داره و بیشتر این روزها دوست داره کتاب بخونه. 20 تا یا بیشتر ماشین بزرگ و همین حوالی ماشین ریزه براش جمع کردم و گذاشتم بالای کمد ها. فقط معدود اسباب بازیهایی که دوست داره رو گذاشتم دم دست که هر کی میاد مهمونی می بینم بچه های مهمون می ریزن و می پاشن.
کارن هیچ مدله نمی خواد از مواضع خودش پایین بیاد و کیمیا رو ول کنه و دریا رو بعنوان اسم خواهرش بپذیره. حتی دیدم مهراد داشت کیمیا رو مسخره می کرد که کارن بی خیال بشه، اما نشد که نشد. حالا قراره فعلا هر دو تا اسم رو داشته باشیم تا ببینیم ناز پری که بدنیا اومد اسمش به کدوم نزدیکتره.
وقتی دوستام اومدن خونه شون کارن هم از مدرسه اومد و دختر های فرشته اینجا بودن. اونقدر قشنگ باهاشون سلام و احوالپرسی کرد که کیف کردم بقول فرشته، داره تمام تلاشهام نتیجه می ده.
حالا کلی اتاق کارن و کوچول کار داره تا اتاق بشه و چند تا کار خیاطی هم دارم. ملافه دوزی و ...بعدش دیگه باید فکری برای سفره ی هفت سین بکنیم.
کارن دوست داره تولدش رو قبل از تولد کوچول بگیریم. سعی می کنم یکی از تولد ها رو بعد از عید یا در طول روزهای عید بگیرم و یکیش رو بعد از بدنیا اومدن کوچول.
به امید خدا سال خوبی رو تموم کردیم تا سال بعد سال خروس که حتما سال بهترتری خواهد بود .
ما و کارن ...برچسب : نویسنده : 5mavamochola بازدید : 138