خواهر کوچولو

ساخت وبلاگ
نوروز امسال کارن یه انتظار خاصی داشت. نمی تونست صبر داشته باشه تا خواهرش رو ببینه. هر روز به من می گفت: خواهرم کی به دنیا میاد؟

دریا در 19 فروردین 1396 به دنیا اومد و ما شدیم یه خانواده ی چهار نفره. لحظه ای رو که کارن با بابا بزرگ برای دیدن دریا اومد، فراموش نمی کنم. خیلی حس قشنگی داشت و خیلی به مامان چری و بابا بزرگ گفته بود که دلم برای مامانم تنگ شده. اونشب که تقریبا تنها شبی بود که کارن پیش من نبود،(بجز سه شبی که پیش فرزاد موند تا منو حمید به کوهنوردی مون برسیم). خیلی براش سخت گذشته بود صبح با بابا بزرگ به مدرسه رفته بود و یه قرن طول کشیده بود که بتونه بیاد و من و دریا رو ببینه. توی بیمارستان از ساعت دو منتظرش بودم که اتفاقا دیر رسیدن و نیم ساعت آخر اومدن با بابا. خیلی نگران بودم که نتونه بیاد بالا اما خوشبختانه اومد. هر چند پرستارا زود بیرونشون کردن.

از اون روز به بعد من مجبور بودم به کارهای دریا برسمو در عین حال به کارن محبت همیشگی رو داشته باشم ضمن اینکه خودم بخیه داشتم خسته و بی خواب بودم و هر روز ضعیف تر می شدم.

در پانزدهمین روز از تولد دریا برای کارن جشن تولدی برای 8 سالگیش گرفتیم که به پیشنهاد عقیله در خونه ی مانی جون برگزار شد. و خیییلی بهش خوش گذشت.اما خب 5 روز قبلش در روز تولدش بغض کرد. شب قبل از خواب در حالیکه هر شب پیش من و دریا می خوابید، اومد کنار من بهم تکیه داد و شروع کرد گریه کردن. به من می گفت : مامان تو وقتی بچه بودی و از چیزی ناراحت می شدی چیکار می کردی؟ منم بهش گفتم که یه دفتر داشتم که همه چیز رو توش می نوشتم. کارن بهم گفت: نمی دونم چرا بعضی وقتا از یه چیزی خیلی ناراحت می شم که نمی دونم چیکار کنم...با هم صحبت کردیم و کارن به من می گفت تو دیگه منو دوست نداری. خیلی طول کشید تا قانعش کردم که مثل همیشه و حتی بیشتر دوستش دارم. بعد بهم گفت پس چرا برام امسال تولد نگرفتی؟ منم بهش گفتم از کجا می دونی . شاید می خوام سورپرایزت کنم؟؟؟ و کارن آروم شد. کارن نمی دونست من از ماهها قبل، برای تولدش چند روز بعد از زایمان خودم، کلی برنامه ریزی کردم. نمی دونست تمام فکر و ذکر من توجه به کارن بوده که احساس خلا نکنه با حضور دریا و حس نکنه که دریا جای اونو تو دل من گرفته.

امیدوارم بعد از اون تولد بی نظیر که با کمک همه خیلی خوب برگزار شد، کارن دیگه هیچوقت این حس رو نداشته باشه. و فکر می کنم همینطور هم هست. هر چند گاهی باز هم حس می کنم بیشتر از قبل از من انتظار محبت و توجه داره.

ما و کارن ...
ما را در سایت ما و کارن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mavamochola بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 22:11